×

تاریخچه استراتژی؛ استراتژی از کجا شروع شد؟

علیرضا یزدی

|

استراتژی

کسانی که تاریخ نمی‌خوانند، محکوم به تکرار آن هستند.
George Santayana, The Life of Reason

مقدمه

تاریخ کسب‌وکارها از منظر استراتژی پر از پیروزی‌ها و شکست‌هایی است که سرشار از درس‌های مختلفی برای کسب‌وکارهای فعلی است. در صورتی که از تاریخ کسب‌وکارها نیاموزیم، اشتباهات گذشته را تکرار می‌کنیم و یا از پتانسیل شرایط موجود به خوبی بهره نبریم و در نتیجه هزینه‌های سنگینی را به خود یا کسب‌وکارمان تحمیل کنیم. برای اینکه علاقه‌مندان و فعالان کسب‌وکار کشورمان بتوانند به خوبی از تاریخ بهره ببرند، نشریه اسپراک در بخش تدبیر، تاریخچه استراتژی و کسب‌وکارهای مهم را بازگو می‌کند. در اولین مقاله قصد داریم به صورت کلی تاریخچه استراتژی را بررسی کنیم. در مقالات آینده تاریخچه اتفاقات دیگر را نیز می‌توانید بخوانید.

 

استراتژی از کجا شروع شد؟

جنگ‌های نظامی بین حکومت‌ها، اولین مفاهیم استراتژی و کاربرد مدیریتی آن را به منصه ظهور رساند. لغت استراتژی از یونان باستان آمده ‌است. ریشه آن به لغت strategos می‌رسد که به معنای رهبر ارتش است و از آن واژه stratego بدست‌ آمده ‌است که به معنای شکست‌دادن دشمن با استفاده بهینه از منابع است.

دو کتاب قدیمی نیز در زمینه استراتژی نظامی مطرح بودند، اولی کتاب The Prince از نیکولو ماکیاولی در حدود پانصد سال پیش است که توصیه‌هایی در زمینه حکومت‌داری دارد و همچنان اثراتش در سیاست‌های امروزی دیده می‌شود. کتاب دیگر از زمان چینیان باستان با نام هنر جنگ از سان تزو است که همچنان در دنیای کسب‌وکار و سیاست مطالعه می‌شود. به طور مثال در کتاب هنر جنگ، ایده‌ای مطرح می‌شود که؛ بهترین روش پیروزی در نبرد، پیروزی بدون مبارزه است. این ایده را می‌توان در دنیای کسب‌وکار به طور مثال در شرکت Apple مشاهده کرد. شرکتی که در دنیای گوشی‌های همراه بدون اینکه در قیمت یا محصولات به طور مستقیم با سایر تولیدکنندگان رقابت کند، بر روی محصول خودش تمرکز می‌کند و حتی با وجود قیمت بالا، بازهم مشتریان وفادار دارد.

در دنیای باستان، نشانه‌های دیگری از استفاده از استراتژی مشاهده می‌شود؛

  • پادشاه بریتانیا، آرتور، برای طراحی نقشه‌های نظامی به خودش و سایر شوالیه‌ها رای یکسانی در تصمیم‌گیری‌ها داد، این اتفاق در حال حاضر نوعی مدیریت استراتژیک است که از سیستم سلسله‌مراتبی فاصله می‌گیرد و فواید خودش را دارد.
  • در آمریکا در انقلاب‌ها و جنگ‌هایی که علیه بریتانیا اتفاق می‌افتاد، توانستند با نیروهای دریایی فرانسه هم‌پیمان شوند، امروزه مشارکت استراتژی نام دارد. همچنین جنگ‌های نامنظم نیز بر علیه ارتش بریتانیا موثر واقع شد که امروزه آن را استراتژی در عملیات می‌توان نامید.
  • برتری استراتژیک نیز در طول تاریخ به فراوانی مشاهده می‌شود، مثلا ناپلئون و هیتلر هر دو از در خاک شوروی بدلیل سرما، نتوانستند پیروز شوند. سرما برتری استراتژیک شوروی بود.

 

چرا استراتژی تبدیل به ضرورت شد؟

در ابتدای قرن نوزدهم، کسب‌وکارها عمدتا کوچک بودند و منابع محدودی داشتند در نتیجه رقابت و داشتن مزیت اهمیتی نداشت. در اواسط قرن نوزدهم هم تعاریف جدید از اقتصاد و بازار مطرح شد، مانند آثار Adam Smith که در آن تاثیرات بازار را دست‌های نامرئی معرفی کرد. در حوالی سال 1850 آمریکا نیازمند راه‌آهن‌ سراسری برای کل کشور بود و برای اولین بار مسائل جدی در مدیریت منابع طبیعی، انسانی و نحوه کنترل هزینه‌ها مطرح شد و شرکت‌هایی که توانایی مشارکت در چنین بازار بزرگی را داشتند در رقابت بودند.

با پدیدآمدن چنین بازارهای بزرگی، سرمایه‌گذاری و مدیریت شکل جدیدی گرفت. به طور مثال Alfred D. Chandler Jr. برخلاف Adam Smith اعتقاد داشت که دست‌های مرئی مدیران حرفه‌ای است که بازار و محیط رقابت را شکل می‌دهند. شرکت‌های بزرگی ابتدا در آمریکا و سپس اروپا پدید امدند که سهم بزرگی از بازار داشتند و رقابت برای آن‌ها مساله جدی‌ای بود.

تا قبل از قرن بیستم، مدیریت عمدتا حاصل شهود و تجربیات بود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود که شخصی با نام Fredrick W. Taylor دیدگاه جدیدی به مدیریت عرضه کرد. تیلور اعتقاد داشت با دیدگاه علمی و پژوهش دقیق می‌توان مدیریت را به صورت بهینه اجرا کرد. او کتابی به نام اصول مدیریت علمی، The Principles of Scientific Management، عرضه کرد. او اعتقاد به “بهترین راه” داشت، یک راه بهینه که بهترین راه برای انجام کاری است. این اعتقاد او و شیوه بررسی علمی‌اش موجب شد که میلیون‌ها دلار سرمایه در صنعت راه آهن ذخیره شود. هرچند بعدها این مساله که لزوما یک راه به عنوان بهترین یا تنها راه است مورد پرسش جدی قرار گرفت و بسیاری آن را ممکن است قبول نکنند. اما در سال 1911 با انتشار کتابش و کارهایی که انجام داد، مدیریت را از تجربه تبدیل به موضوعی علمی کرد که پایه‌ای شد که در آینده رشته مدیریت استراتژیک را بوجود آورد.

یکسال پس از آن کتاب، دانشگاه هاروارد به عنوان اولین موسسه آموزش عالی، درسی در زمینه کسب و کار ارائه کرد. درس Business Policy که براساس آموزش‌های تیلور بنا شده بود، هدفش این بود که مشخص کند برای هر مشکل بخصوصی که در یک کسب‌وکار وجود دارد، کدام راه‌حل ایده‌ال منحصر به فرد آن را می‌توان ارائه داد که کسب‌وکار بتواند به موفقیت بهتری برسد.

اوایل قرن بیستم، هنری فورد در شرکتش از کسانی بود که به صورت مشخصی استراتژی خاصی را پیاده کرد. یکی از مهم‌ترین بخش‌های تعیین استراتژی امروزه، تعیین چشم‌انداز و جمله ماموریت است. با اینکه در آن دوران این مفاهیم به صورت امروزی نبود اما هنری فورد با این ماموریت که ماشین را از کالای لوکس خارج کند و تمام خانواده‌ها با درآمد متوسط بتوانند خودرو داشته‌باشند، چشم‌اندازی برای شرکتش ساخت. سپس با استفاده از بهینه‌سازی عملیات تولید، هزینه‌ها را کاهش داد و در نتیجه توانست خودرو ارزان عرضه کند و در نتیجه از پیشگامان استفاده از استراتژی در دنیا شد. جالب است بدانید در چند دهه بعد، زمانی که استراتژی در دانشگاه‌ها تدریس می‌شد، این شرکت فورد بود که به دانشگاه‌ها پیشنهاد کرد که یک درس جامع باید ارائه شود که در آن تمام جنبه‌های کسب‌وکار مثل مالی، بازاریابی، حسابداری و … به صورت یکجا در رشته مدیریت بررسی شوند در نتیجه دانشجویان ارتباط بین اینان را یکپارچه بتوانند بررسی کنند.

به جز کسب‌وکارها و دنیای رقابتی جدید، در قرن بیستم اتفاقات مهم‌تری افتاد. جنگ‌ جهانی اول و دوم به طور کلی دیدگاه افراد و جریان زندگی در دنیا را دگرگون کرد. در جنگ جهانی دوم، مشکلات زیادی پدید آمد، مدیریت منابع انسانی، مدیریت منابع طبیعی متنوع و توزیع‌شده در سطح کشورها و نحوه مدیریت عملیات در دوران جنگ از نمونه‌ مشکلات جدیدی بودند که در نتیجه آن‌ها پدیده‌های جدیدی مثل تفکر استراتژیک و یا بهینه‌سازی خطی در دنیا مطرح شدند که اولین گام‌هایی بودند که به سمت مدیریت کمی برداشته‌شد. در همین دوران بود که نظریه بازی‌ها متولد شد و نظریه‌هایی مانند “منحنی یادگیری” جایگاه خاصی در برنامه‌ریزی‌های جنگی پیدا کردند. جنگ‌جهانی دوم در نهایت اثر چشمگیری بر روی تقویت ذهنیت استفاده از تفکر استراتژیک گذاشت.

مدیریت رفتاری انفعالی و تطابق ‌یافتن نیست بلکه به معنی اقداماتی است تا نتایج دلخواه را ایجاد کرد.
Peter Drucker

او اعتقاد داشت که تئوری‌های اقتصاد، بازار را نیروهایی غیرقابل کنترل توسط سازمان‌ها و کارآفرینان بیان می‌کرند، در حالی که از نظر او مدیریت به معنای مسئولیت‌پذیری در ازای شکل‌دادن محیط اقتصادی، برنامه‌ریزی و ایجاد تغییراتی در محیط اقتصادی است که در آن محدودیت‌های اقتصادی مرتبا توسط آزادی شرکت‌ها به عقب رانده می‌شود.

همچنین پس از جنگ‌های جهانی، ارتش آمریکا با هدف حفظ برتری خودش بر ارتش سایر کشورها نیاز چشمگیری به برنامه‌ریزی استراتژیک دقیق و حساب‌شده‌ای در بخش‌های مختلف ارتش پیدا کرد. حاصل آن دوران در نیروی هوایی مواردی مثل مواد مرکب شد که امروزه بسیاری از آن منفعت می‌برند و یا نیروی دریایی که مهندسی و دانش را در بخش نظامی ترکیب کرد و کانسپت ارتش را تغییر داد.

استراتژی وارد دنیای کسب‌وکارها شد

با وجود اتفاقات حین جنگ، چیزی که واقعا استراتژی را وارد دنیای کسب‌وکار کرد، خرابه‌ها و ویرانی پس از جنگ بود. اروپا و آسیا خرابی‌های بسیار به بار آمده بود، شرکت‌های بسیاری از نظر منابع مختلف در محدودیت بودند و در نتیجه هم کشورها هم کسب‌وکارها کم‌کم شروع به ساخت مجدد کردند. بازار بین‌المللی باز شد و رقابت در سطح کشوری و جهانی سطح جدیدی پیدا کرد. در دهه شصت شرکت‌های آمریکایی هم با اینکه سعی داشتند در بازار رشد کنند، اما با مشکلات مدیریت استراتژیک مواجه شدند و از طرفی رقبای آنان با داشتن برتری استراتژیک در محصول و یا عملیات رقابت را بسیار جدی‌تر می‌کردند.

در دهه پنجاه میلادی، اساتید مدرسه کسب‌وکار هاروارد به دانشجویان اولین آموزش‌ها را برای بررسی محیط‌های اقتصادی، استراتژی شرکت‌ها، تطبیق استراتژی با نیاز بازار و … دادند.

در اواخر دهه پنجاه، استاد Kenneth Andrews در دانشگاه هاروارد این مفهوم را بیان کرد که:

هر کسب‌وکار و یا سازمانی، هر بخشی از آن سازمان و هر فردی در آن باید مجموعه‌ای از اهداف را داشته‌باشد که او/آن را در جهت مسیر عامدانه انتخاب‌شده حرکت دهد و از انحراف مسیر او جلوگیری کند.
Kenneth Andrews, Professor at HBS

این مساله هدفمندی را می‌توانید در شرکت‌هایی مثل General Motors در آن زمان به وضوح دید. یکی از ابداعات مدرسه کسب‌وکار هاروارد استفاده از مثال‌های واقعی صنعت در دانشگاه بود که در زمینه آموزش و تحقیق بسیار موثر عمل می‌کرد. در دهه شصت میلادی به طور مثال این قضیه بدین صورت درآمد که نقاط قوت و ضعف کسب‌وکار در دنیای رقابتی خودش را بررسی کنند. بعدها متوجه شدند که علاوه‌بر نقاط قوت و ضعف، باید تهدیدها و فرصت‌های کسب‌وکار در دنیای رقابتی‌اش بررسی شود، اتفاقی که موجب شد مفهوم ماتریس SWOT ایجاد شود که امروزه پس از شصت سال همچنان استفاده می‌شود.

در دهه شصت مفاهیم جدید در حوزه استراتژی مطرح شد، شرکت‌هایی زمین خوردند و حذف شدند و شرکت‌هایی همچون Walmart در آن دوران ایجاد شدند و امروزه سرمایه‌های میلیاردی دارند. با اینکه مدارس کسب‌وکار مثل هاروارد و یا استنفورد با متخصصان وجود داشتند اما آن‌ها برای هر مساله و مشکل بدنبال راه‌حل‌ و تحلیل منحصربه فرد آن بودند. از نظر شرکت‌ها این مناسب نبود و ترجیح می‌دانند راه‌حل‌ها و مسیرهای یکسانی برای تحلیل کسب‌وکار بیابند در نتیجه نیازشان را جای دیگری رفع کردند و شرکت‌های مشاوره استراتژی ایجاد شدند، Consulting Groups. دو شرکت مهم مشاوره استراتژی، شرکت مشاوره بوستون و شرکت مکنزی بودند.

پس از دهه شصت میلادی، استراتژی به طور کامل در کسب‌وکارها تثبیت شد. مشکلات و مسائل جدیدی مانند پیاده‌سازی استراتژی، منابع انسانی و … مطرح شدند که هر کدام در شرکت‌ها و جریانات مرتبط با خودشان مطرح و حل شدند. هر کدام ازین مسائل را باید در مقاله‌ای جداگانه دقیق بررسی کرد تا بتوان آن را به خوبی درک کرد و از آن یاد گرفت. شما می‌توانید با ما در نشریه اسپراک همراه شوید تا دانش خود را بیشتر و بیشتر کنید.

حال پیشنهاد ما به شما این است، داستان BCG را که به طور کامل توسط اسپراک بیان شده است مطالعه کنید و مسیر استراتژی در دهه‌های اخیر و اتفاقات بسیار جذاب آن را ببینید.

دیدگاهتان را بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *