|
رشد فردی
فراز سه دگردیسی جان در نوشتار چنین گفت زرتشت نیچه به گونهای مسیر رشد فردی را نیز روایت میکند. محصول این فرآیند سه مرحلهای از نو رسیدن به مرحله کودک است که در آن فرد از نو به آفریدن خویش باز میگردد. در این نوشتار ابعاد سفر رشد فردی را به کمک این فراز از نوشتار نیچه تشریح میکنیم.
نیچه از جمله فیلسوفانی است که هم علت بیان ادبیانه و شاعرانه خاص خود و هم به علت پیچیدگی استعاری نهفته در آثارش، متهم به سخت خوانی است. در این نوشتار به دنبال آن هستیم که یکی از آموزههای محوری نیچه که اهمیتی بنیادین برای توسعه فردی دارد را تقریر کنیم. نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت، در فراز سه دگردیسی جان توصیفی از مسیر تغییر و تحول فردی ارائه میکند. البته این فراز از نوشتار نیچه را میتوان به طرق گوناگون تفسیر کرد. میتوان آن سیر تحول جوامع نیز دانست. ممکن است حتی تغییرات نیچه در مراحل مختلف زندگیاش را به کمک این فراز تقریر کنیم. به هر حال در این نوشتار ما تنها بحث خود را به پیامهایی که این نوشتار نیچه در توسعه و تحول فردی دارد، محدود میسازیم.
بگذارید در ابتدا این فراز از متن نیچه از نظر بگذرانیم و سپس به تشریح آن بپردازیم و پیامهای نهفته در آن را برای خود استخراج کنیم.
“سه دگردیسی جان را بهر شما نام میبرم: چگونه جان شتر میشود و شتر شیر و سرانجام شیر کودک.
جان را بسی چیزهای گران هست. جان نیرومند بردباری را که در او شکوهیدن خانه کرده است. نیرویش آرزومند بار گران است و گرانترین بار.
جان بردبار میپرسد: گران کدام است؟و اینگونه چون شتر زانو میزند و میخواهد که خوب بارش کنند. جان بردبار این گرانترین چیزها را همه بر پشت میگیرد و چون شتری بار کرده که شتابان رو به صحرا مینهد. به صحرای خود میشتابد.
اما در دنجترین صحرا دگردیسی دوم روی میدهد: انجاست که جان شتر میشود و میخواهد آزادی فراچنگ آورد و سرور صحرای خود باشد.اینجاست که آخرین سرور خویش را میجوید و با او و آخرین خدای خویش ستیز دارد.
چیست آن اژدهای بزرگ که جان دیگر نخواهد اورا سرور و خدای خویش خواند؟
اژدهای بزرگ را تو-باید نام است. اما جان شیر گوید: من میخواهد و توـ باید راه به او میبندد و روی شتر پر شده از بارهایی در درون هر کدامش یک توـ باید نهفته شده است.
اژدها میگوید: هرچه بهترین است آفریده شده و در اختیار من است و جایی برای من ـ میخواهم نیست. و برای این که ما این اژدهای بزرگ را کست دهیم نیاز به شیر است و شیر است که تو ـ باید را از بین میبرد و من ـ میخواهم را میسازد. آفریدن ارزشهای نو کاری است که شیر نیر نمیتواند: اما آزادی آفریدن بهر خویش برای آفرینش تازه: این کاری است که نیروی شیر میخواهد.
اما شما بگوئید چیست آنچه کودک تواند و شیر نتواند؟ چرا شیر رباینده و پرقدرت هنوز باید کودک گردد؟
کودک بیگناه است و فراموشی. آغازی نو و یک بازی و چرخی خود چرخ و جنبشی نخستین و آری گفتنی مقدس.
بله. برای بازی آفریدن به آری گفتنی مقدس نیاز است. جان اکنون در پی خواست خویش است. آن جهان گم کرده جهان خویش را فراچنگ می آورد. و این کار نیازمند کودک است.
و اکنون کودک هرچه من ـ میخواهم را برای خویش میآفریند.”
در این فراز از نوشتار، نیچه مراحل تکامل فردی را ذیل سه عنوان مطرح میکند. هر عنوان بر یک مرحله دلالت میکند و هر مرحله یک مرحله از یک مسیر کلیتر است. یک مسیر کلیتر که از نوعی سفر فردی حکایت میکند.
آغاز این سفر مرحلهای است که جانِ انسان به مانند یک شتر ظاهر میشود. شتر برای نیچه نمادی است از یک حیوان بارکش. حیوانی که منتظر است از جانب بیرون از خود او، باری را بر او تحمیل کنند. او خودش را نمیتواند جز در مقام یک حیوان بارکش در نظر بیاورد. باید چیزی از جانب بیرون بر او داده شود. او رام عناصری بیرونی است و فاقد توانِ کافی برای یک اراده مستقل است. مشخصه اصلی این مرحله از سفر درونی انسان این است، ارزشهای هر فرد از جانب بیرون بر او تحمیل شده است.
او تحت انقیاد خانواده، مدرسه، دوستان، رسانهها و امثال اینهاست و از جانب همینهاست که ارزشهای او متعین میشود. خانواده، مدرسه، دوستان، سنتهای به میراث رسیده از پیشینیان به او میگویند که تو-باید چنین کاری را انجام دهی و این گونه فکر کنی و آن گونه در مسیر زندگانی خویش به پیش بروی.
در واقع فرد در این مرحله از زندگی، نوعی زندگی دگرآیین دارد. دگرآیینی یعنی زندگی بر مبنای ارزشهای دیگران که در برابر چیزی است که از آن با عنوان خودآیینی یاد میشود. در واقع مسیر سه مرحلهای خاصی که نیچه پیش روی ما قرار میدهد، یک سفر برای رشد فردی است که در آغاز فرد در وضعیت دگرآیینی است و در انتهای این سفر به جایگاه خودآیینی و استقلال دست پیدا میکند.
نیچه مدعی است که در این سفر به سوی رشد فردی، فرد پس از عبورِ از مرحله شتر، پا به مرحله شیر میگذارد. اگر در مرحله شتر ویژگی اصلی فرد دگرآیینی و کشیدن باری است که از جانب ارزشهای بیرونی تحمیل شده، ویژگی مرحله شیر، نوعی عصیانگری است. عصیانگری علیه موانع بیرونی و ارزشهای تحمیل شده از جانب محیط. در این مرحله فرد به دنبال آن است که از بندها رها شود. از غل و زنجیرهایی که محصول تقلید، تلقین و تحمیل است نجات پیدا کند تا خودش به شیوهای مستقل به کشف یا خلق ارزشهای خودش همت کند.
در نگاه نیچه، در این مرحله فرد که در تمثیل شیر ظاهر میشود باید به جنگ اژدهای زرین بال برود. این اژدهای زرین بال، که صورتی زیبا دارد اما بسیار مهلک است، محصول رسوب مداوم تلقینهای بیرونی است. تک تک ارزشهایی که از جانب محیط از بدو تولد در ما درونی شده است و مجال از نو اندیشیدن به زندگی و حیات انسانی را نمیدهد. نیچه لازم میبیند که فرد در این مرحله به عصیان برخیرد. اگرچه این عصیان هزینههایی برای زندگی انسان دارد با این حال پا گذاشتن به مرحله بعدی رشد فردی بدون این عصیانگری و سرکشی ممکن نیست. البته متعلق اصلی این سرکشی قسمتی از وجود خود فرد است. قسمتی که دل در گرو عوامل بیرونی دارد و توان ارادهای مستقل و قائم به ذات از او سلب شده است.
محصول این عصیان نوعی خلأ است. نوعی بحران در وجود فرد. توپی تو خالی را در نظر بگیرید. یک توپ تو خالی، بیقرار است. هر لحظه در حال حرکت است. نمیتوان آن را متوقف ساخت و دلیل این بیقراری توخالی بودن آن است. حال فرض کنید که برای قرار بخشیدن به این توپ توخالی شروع کنیم و آویزههایی سنگین از جانب بیرون بر آن آویزان کنیم. نتیجه چیست؟ به ظاهر توپ توخالی ما آرام و قرار پیدا میکند ولی کافی است تا لحظهای این آویزها را از آن جدا کنیم. توپ توخالی ما از نو به مرحله بیقراری باز میگردد. روز از نو و بحران بیتابی و بیقراری از نو.
در واقع نیچه میخواهد بگوید که تک تک ما انسانها به مانند آن توپ توخالی هستیم که عمدتاً به جای غنا بخشیدن به خویشتنِ خویش، سعی میکنیم بیقراری خود را با عوامل بیرونی تسکین دهیم. احساس بیقراری میکنیم و برای جبران این احساس بیقراری به خرید میرویم. احساس بیقراری میکنیم و به خاطر همین احساس بیقراری پا به دوستیهای شلوغ و بیسروته میگذاریم. این بیقراری، ما را گاه بر آن میدارد که کارهای بسیاری کنیم اما عمدتاً مشکل بیقراری ما از این راه حل نمیشود. ما با گریز از سرچشمهها خود را شدیداً به ویرانی میکشانیم.
نیچه پس از مرحله شیر، ما را به بازگشت به سوی سرچشمهها هدایت میکند. برای این بازگشت به سرچشمه یا بازگشت به خویشتن، او از استعاره کودک مدد میگیرد. کودک، در ادبیات، از طرفی نماد معصومیت است و از طرف دیگر نماد خلاقیت و آفرینشگری. کودک در صلح با خویشتن است. در این مرحله فرد از بندهای بیرونی نجات یافته و میکوشد از نو به کشف یا خلق ارزشهای خویش اقدام کند. دیگر اثری از یک تو- باید بیرونی نیست. فرد میداند که باید به خویشتنِ خویش و تمناهای عمیق درونی خویش رجوع کنید. تمناهای عمیقی که در متن نیچه با عبارت من- میخواهم بیان شده است.
در این نوشتار به سراغ فراز سه دگردیسی جان از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه رفتیم. زبان نیچه در این فراز از کتاب شگفتانگیز است و نوری بر مسیر رشد فردی انسان میتاباند. در این نگاه رشد فردی انسان از مرحلهای آغاز میشود که شاید خیلی هم محصول انتخاب و اراده ما نباشد. مرحلهای که در آن تحت تأثیر عوامل بیرونی هستیم و هنوز نتوانستهایم به یک اراده مستقل و فردیت دست پیدا کنیم. سپس فرد بیدار میشود. خود را زندانی اژدهای زرین بال میبیند.
اژدهای زرین بالی که نماد تمام تحمیلها و تلقینهاییست که در ما درونی شده است. به تبع این بیدار شدن و یقظه، فرد به مرحله عصیانگری و شیر وارد میشود و به نبرد این خودِ زندانی شده میرود و چنانچه از زندان اژدهای زرین بال برخیزد، نوبت به مرحله واپسین میرسد. در این مرحله واپسین فرد به مقام کودک پا میگذارد و از نو با بازگشت به جایگاه کودک وارد میشود. اما این کودکی مجدد دیگر مانند کودکی نخستین نیست. در کودکی نخستین، فرد موجوی ناتوان بود و محتاج مراقبت و باید و نبایدهای بیرونی. این بار فرد از مرحله عصیانگری عبور کرده و از نزاع با موانع رشد فردی بازگشته است و این بار میتواند به شکلی آفرینشگرانه خود را بازسازی کند.
دیدگاهتان را بنویسید